جدول جو
جدول جو

معنی صبح سوزی - جستجوی لغت در جدول جو

صبح سوزی(صُ)
افروختن صبح:
یا آه عاشق بود خود بر صبح سوزی نامزد
کان تیر آتش پاش زد بدرید خفتان صبح را.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
صبح سوزی
افروزش خور دمیدن خور افروختن صبح
تصویری از صبح سوزی
تصویر صبح سوزی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سبب سوزی
تصویر سبب سوزی
نابود کردن سبب، برای مثال در سبب سوزیش من سوداییم / در خیالاتش چو سوفسطاییم (مولوی - ۵۶)
فرهنگ فارسی عمید
(صُ)
سحرخیزی. زود بیدار شدن:
بختش بصبح خیزی تا کوفت کوس دولت
گلبانگ کوس او را دستان تازه بینی.
خاقانی.
صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ
هرچه کردم همه از دولت قرآن کردم.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(سَ بَ)
نابود کردن سبب. از میان بردن سبب:
از سبب سازیش من سودائیم
وز سبب سوزیش سوفسطائیم.
مولوی.
در سبب سازیش سرگردان شدم
وز سبب سوزیش هم حیران شدم.
مولوی
لغت نامه دهخدا
حالت بی سوز، بی حرارتی، نداشتن سوز و گداز و هیجان:
که صاحب حالتان یکباره مردند
ز بی سوزی همه چون یخ فسردند،
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از صبح خیزی
تصویر صبح خیزی
سحر خیزی پگاه برخاستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صبح روی
تصویر صبح روی
سپید رو
فرهنگ لغت هوشیار